سلام سلام😁
عاقا ما اومدیم با خاطره ای از سفر یه روزه مون به بخشی از استان محل زندگیمون که خیلی دوسش دارم. همس جان که طبق معمول مسابقه داشتن اما ایندفعه از طرف سازمانسون بودش.
یه اردوی یه روزه و بازی دوستانه با تیم محلی اینجایی که اعزام شدن. به عنوان ماموریت هم براشون در نظر گرفته بودن. عاقا همس جان هم به من گفتش و تایید کرد که چطور ممکنه تو رو تنها بذارم؟ منم قلبم اکلیلی شد و چشمامم قلب قلبی😘😍😍
اما از اونجایی که از اون ها اصرار و از همس جان من انکار 😁 که ما نه وسیله داریم نه میتونم خانوممو تنها بذارم😌 اوناهم گفتن هم راننده میفرستیم هم ویلا براتون میگیریم دیگه چی میخوای؟
خلاصه که ما هم راهی شدیم سمت موشک، از بستنی خوشمزه بین راهی ملاالاول بگم براتون یا راننده خوش برخورد که فهمیدیم دو تا زن داره؟ 🤣🤣🤣 به قول کاو دو موتورس😂
یا مثلا از سالن تمرین بگم که فقط من اونجا تماشاچی بودم😂😂 یا از ویلای افتضاحی که اول بهمون دادن و ما قبول نکردیم گفتیم این چیه؟ بعدش عوضش کردن برامون 😌؟
خلاصه که توی یکی از عکسا مشخصه که خونه پرده نداره اما خب محل دنجی بود ولی خب خودمون واسه امنیت بیشتر ملافه ها رو همس جان تبدیل به پرده کرد😁
بعدش که رفتیم توی حیاط، درخت نخل، استخر کوچولو، برگ های مو زمینی😍 و درختچه زیتون. منم توجهم جلب یه شیلنگ سبز رنگ شد اولش فک کردم شیلنگ گازه که همس جان گفتن نه ابه. آقا منم عشقم آب پاشی کردن😍😍 شروع کردم کل حیاط و محوطه رو آبپاشی نمودن و همس جان هم کم نذاشتن برام و کلی کلیپ و عکس همراه با پخش زنده آهنگ از بنده گرفتن 😁😁
قبلش که همس جان و دوستان سالن بازی کردن و منم تماشاچی. روز بعدش دم دمای نه صبح بیدار شدیم صبحونه بعدش رفتیم بیرون کلی عکس گرفتیم. ساعت ده و نیم هم مسابقه داشتن. راننده مون دیر اومد دنبالمون چون خواب مونده بود. دلیلش هم این بود که همکارش شب قبل خرو پف کرده بود😂😂
رفتیم سالن و بعد مسابقه برگشتیم ویلا. نهارو زدیم بر بدن و استراحت. هوا که خنک تر شد رفتیم سمت اهو. البته قبل رفتن من فرصت رو غنیمت شمردم و دوباره رفتم بیرون و به آب پاشی کردن محوطه مشغول شدم😍😍😁
خلاصه که خیلی خوش گذشت به من😌
- ۰ نظر
- ۲۳ تیر ۰۲ ، ۱۹:۲۰