راه آهن_بستنی_عکس با نخل
بزای من ثبت کردن لحظاتم باعث خوش حالیمه، امروز ۳۱ تیرماه ۱۴۰۱ و این اولین ثبت من هست. تلاش میکنم اونقدر راحت بگیرم این فضا رو که حتی از پوست خیار هم بتونم عکس بذارم.
جالب اینجاست که اولین کاری که کردم با اکراه، یه پیج جدید توی اینستا باز کردم. فکر کردم که خصوصی بزارمش و هیچ کس فالوم نکنه تا به اصطلاح بتونم عکس از همون پوست خیارم 😂 بذارم بدون دغدغه که فقط ثبت شه، که فقط من برای کل روزم برای انجام کارای جدید بیش تر ذوق کنم.
جدا از این که از سیاست اینستاگرام باخبر نبودم و متاسفانه پیج جوری بسته شد که خودمم نفهمیدم چی شد. اما خیلی جالبه که اینقدر امروز کارای باحال انجام دادم فقط به خاطر پیج🌴😂
ولی حس میکنم کلا همه ی ما آدما همینیم، منتهی من اینو متوجه شدم خیلیها هنوز نه. دیگه از روی ناچاریت و به رسم عادت اومدیم همون جای دنج قدیمی. فقط با محدودیت های بیش تر. مثلا اینکه اینجا نمیتونم استوری بذارم😕 یا لایو بذارم و خودم برای خودم سیوش کنم 😂😂
اینجا باید بیشتر بنویسم تا عکس بذارمو اینا. خلاصه امروز یعنی دیشب 😂 به خودم گفتم سعی کن فردا زودتر بیدار شی منم ساعت ده، بیدار شدم😎🤭 خلاصه که چینی ها، قوری کتری، کاسه چینی، سینی و از این دست وسایل جهیزیه ام را باز کردم تا بهره برداری کنیم ازش. خلاصه که خونه هم تا جایی تمیز شد و تصمیم بر این شد که برم شهربازی.
اما پس از عکس های بالا صحبت بر سر این شد که شهربازی بندازیم یه روز، دیگه. بستنی و بعدش فلافل اهواز، بعد دابسمش و مسخره بازی و بعد ترش هم الوچه 😂
امیدوارم درست حسابی تعریف کرده باشم. چون اینجا اینجوریه ترجیح میدم مثلا هفته ای یه بار خاطره بذارم😜
- ۰۱/۰۵/۰۱