شب یلدا
سلاااام. دیروز رفتیم بندر. ساعت هشت صبح من بیدار شدم تا اماده شم و ارایش کنم گفتم همس جان بخوابه. پیرهن ساحلیم رو پوشیدم و همس جان صبحانه رو اماده کرد.
نهار قرمه سبزی بردیم. سالادم دیشبش درست کردم. حدودا یا شایدم دقیقا ۲ ساعت و نیم تو راه بودیم که چشمم خورد به دریا😍🌊.
رفتیم لب ساحل با کفش که نتیجه گرفتیم نمیشه. به خاطر همین رفتیم پیش مغازه ها که دمپایی بخریم. حالا انتظار داشتیم که گرون تر بگن ولی خیلی مقرون به صرفه بودن.
خلاصه که دمپایی بند انگشتی گرفتیمو رفتیم که نهارو بزنیم بر بدن. پکنیک برده بودیم رفتیم زیر الاچیق تا دور پیکنیکه پتو مسافرتی بذاریم. غذاها گرم شد ولی خوب زودم سرد میشه پس سریعا غذا رو میل کردیم و با انرژی 😂 رفتیم لب ساحل. دیگه اینقده عکس گرفتیم که نگو. بعدش متوجه شدیم که اب ساحل داره میاد جلو. طوری که دیگه عصر تقریبا جای کمی مونده بود
یه سازه هم درست کردیم با شن😁. با گیتارمم کلی عکس گرفتیم بعدش رفتیم بازار گردی. بعد ترش هم که خواستیم برگردیم یهو عین ماکت اخر خیابون که داشتیم سمتشم میرفتیم کلیییی کشتی دیدیم که رو به رومون بودن😂😂 خیلی باحال بود و کیف میداد واسه عکس و فیلم. که دخلشم اوردیم و بعدش چایی دیگه رفت واسه تو ماشین و راه برگشت
خیلی خیلی خوش گذشت. یه جورایی بگم یه تیکه از ذهنمو کنار دریا گذاشتمو اومدم🙃❤
- ۰۲/۱۰/۰۱