وطن و خانواده
جمعه, ۱ تیر ۱۴۰۳، ۰۷:۳۰ ب.ظ
بعد از مدتها برگشتم وطن، توی حیاط نشستم بعد از نیم ساعت پیاده روی دلچسب. همه چیزهایی که باید توی این لحظه وجود داشته باشن هستن. ساعت ۷ و ۲۴ دقیقه ی عصر تابستانی، کولر روشنه و صدای دسته دسته ی پرستوها بالای سرم و شامی که مادرم داره آماده اش میکنه و پدرم هم دنبال کارهاش بین حیاط و بیرون و خونه در رفت و آمده.
خدایا شکرت❤
پ ن: نشستن کنار مادر و چایی خوردن و گپ زدن یا خوندن اس ام اسای بابا یا جلوی کولر نشستن و تلویزیون دیدن باهاشون شده یکی از بهترین لحظات برام.
- ۰۳/۰۴/۰۱