- ۰ نظر
- ۰۱ دی ۰۱ ، ۱۹:۲۳
چهارشنبه 18 آبان
طرفای ساعت پنج عصر راه افتادیم سمت وطن که تصویر غروب آفتابش رو هم ثبت کردم. بعدش زیر نور ماه کنسرت گذاشتیم توی ماشین و مسجد دوست داشتنی بین راهی که حال خوب کنه و چایی بعدش😁😂
این مسجد توی هوای گرم تابستون یاداور بستنیهای حصیری و آب جوش روشوییشه 😁 حتی یبار هم یه خانومی با لباس محلی عربها داشت حیاطش رو جارو میکشید و آهنگ عربی هم گذاشته بودن.
همس جان عشق بنده ید طولایی در سوپرایز نمودن دارن😍😍
تو خونه نشسته بودم که همس جان بعد باشگاه(من متنظر بودم مواد پیتزا بیاره)
کیک خوشگلی که توی عکس میبینید رو به همراه کادوی قشنگش😍😍😍😍 که آخرای جشن بهم تقدیمش کرد رو آورده.
منم چه کنم چه نکنم چی بپوشم چی نپوشم گفتم کت و شلوار رو بپوشم اما بعدش گفتم که بهتره لباس کردستانی رو بپوشم😜😜😜😜 با توجه به مناسبت روز خخخ
خلاصه که پوشیدم و تا آخرش هم فقط آهنگ کوردی گذاشتیم😍😍
خلاصه که مرسییی عشقم
پ ن: کیک خوشگلللل
پ ن۲: به مناسبت انتساب بنده از طرف خواهر وسطی به ملکه ی پاییز، از این لحظه به بعد اسم وبلاگ به ملکه ی پاییز تغییر میکنه 😍😍😍
روز جمعه بود و همس جان تازه رسیده بود وطن😍
دادای ما روز پنج شنبه برای جنگ😂 بر سر فرش به وطن خودش رفته بود و خونه نبود که بگم به همس جان نهار بیاد پیش مون. خلاصه که طبق عادت قشنگ و جدید ما گفتیم که بریم دره ارغوان.
اونجا همانطور که از عکس ها مشخصه، عمو جان رفتن و پر دلقی 😁 برامون گوج از جایی چیدن که به قول همس جان آدم اونچا نمیره 😅
بعد از میل نمودن نهار که خورشت مورد علاقه همس جان یعنی آلو بود برگشتیم. بندگان خدا کل گوج رو به ما دادن و ما هم راهی خونه پدری شدیم. پدر چان که سوالات تخصصی خودش رو سر آب پاش ها از همس جان پرسید و همس جان هم از جنوب برای پدر و مادرها خرما آورده بود😍😍
بعدش برگشتیم اهواز. شب هم به عادت معهود آخر هفته، پیتزا زدیم بر بدن😜